Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (853 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
das Maul aufreißen <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jemandem sagen, er kann [soll] einen Abgang machen <idiom> U به کسی بگویند برود بمیرد [اصطلاح]
jemandem absagen U به کسی بگویند که نمی توانند بیایند
jemandem sagen, er kann [soll] sich brausen gehen <idiom> U به کسی بگویند برود بمیرد [اصطلاح روزمره] [اتریش]
jemandem abberichten U به کسی بگویند که نمی توانند بیایند [بخاطر ممانعت ] [در سوییس]
Anzahl {f} [von etwas] U تعداد [عده] [چیزهایی]
etwas [Akkusativ] ein bisschen weiter auseinanderstellen [voneinander aufstellen] U چیزهایی را کمی دورترازهم فاصله دادن
etwas [Akkusativ] in einem bestimmten Abstand [voneinander] aufstellen [anordnen] U چیزهایی را در فاصله مشخص از هم قرار دادن
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Ich kann gut verstehen, was du gerade durchmachst. U من خوب درک می کنم که تو الآن چه [چیزهایی را] تحمل می کنی.
Schlafende Hunde soll man nicht wecken. <proverb> U دنبال شر نباید رفت .
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Sie sollte in Ruhe gelassen werden. U کسی نباید مزاحم او [زن] بشود.
Man hätte sich vor Augen halten sollen, dass ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Außer ihr brauchte das niemand zu wissen. U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Das musst du aber nicht an die große Glocke hängen. U حالا نباید به همه دنیا در باره اش خبر بدی.
Jemandem etwas auf die Nase binden <idiom> U به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
Das hat in Zukunft tunlichst zu unterbleiben. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
sprechen [Dinge, die etwas aussagen] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
Schalten Sie morgen wieder ein, wenn wir uns ansehen, worauf man bei einem Fahrradcomputer achten muss. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
Bevölkerung {f} [Bev.] U مردم
Dutzende Menschen U ده ها تن از مردم
Anthropologe {m} U مردم شناس
Demagogie {f} U مردم فریبی
Demokratie {f} U مردم سالاری
Alraune {f} U مردم گیاه
man sagt U مردم می گویند
Alraun {m} U مردم گیاه
Bürgerinitiative {f} U اتحاد مردم
Bürgerinitiative {f} U همبستگی مردم
Bevölkerungsschicht {f} U طبقه مردم
Bevölkerung {f} [Bev.] U تعداد مردم
öffentliche Bekanntmachung U آگهی به مردم
Demokrat {m} U خواهان مردم سالاری
Nicht wenige ... U تعداد زیادی [از مردم]
der Unmut in der Öffentlichkeit U تنفر مردم عمومی
eine ganze Anzahl Leute U عده زیادی از مردم
beim Publikum ankommen U مردم نواز بودن
eine ganze Menge Leute U عده زیادی از مردم
Anteil {m} U گروه [توده] از مردم یا چیزها
Viele Leute wurden verletzt. U مردم زیادی آسیب دیدند.
Er soll gesagt haben ... U بنا به گفته مردم او گفت ...
Vater Staat {m} U دولت [که از مردم حمایت می کند]
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
pferchen U چپاندن [مردم یا جانوران را در جایی]
die Reaktion des Auslandes U واکنش مردم در کشورهای خارجی
Klausurtagung {f} U مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
Entgleisung {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Taktlosigkeit {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Anschluss haben U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
Bangemacher {m} U ایجاد کننده رعب و هراس در مردم
Bußpredigt {f} U موعظه برای تشویق مردم به توبه
Rattenfänger {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Volksverführer {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Menschen aus dem Wasser retten U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
Anschluss finden U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
Absperrgitter {n} U نرده موقت [برای جلوگیری از ازدحام مردم]
verkehren U رفت وآمد کردن [مردم یا وسایل نقلیه]
etwas [Genitiv] Herr werden U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
Ich komme momentan nicht viel unter [die] Leute. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Rattenfänger {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Fettnäpfchen {n} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
Ausrutscher {m} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
die Menschen dort abholen, wo sie stehen <idiom> U از نظر روحی وفکری خود را با مردم همبرابر بکنند
Volksverführer {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
einen Fauxpas begehen U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
scharfes Durchgreifen {n} U سرکوبی [سختگیری] [رفتار مرجع قدرتی با گروهی از مردم]
Kolonie {f} U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
Kaste {f} U طبقات مختلف مردم [کاست ] [مثال در هند] [جامعه شناسی]
Die Leute fragten sich, wie diese Vorrichtung funktionierte. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Zweck der Geldstrafen ist es, die Leute vom Schnellfahren abzuhalten. U قصد جریمه مالی این است که مردم را از تند رانی منصرف بکنند.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
dreitägige Klausurtagung {f} U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
Die Aktion scharf sollte von den sozialen Problemen ablenken. U قصد این سرکوبی [مردم] این بود که ازمشکلات اجتماعی منحرف بکند.
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
ein [einen] Arsch voller Menschen U دسته دسته مردم
Recent search history Forum search
1Allgemeingut
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
0خرید بهترین یو پی اس 2018
3من این جمله رو‌ تو کتاب خوندم: Die Kinder und ihre Begleiter fahren mit dem Bus# آرتیکل Begleiter هستش der و قسمت اول جمله به خاطر فعل fahren آکوزاتیو هستش، پس چرا ihre شده؟؟؟ مگه نباید ihern باشه؟
3من این جمله رو‌ تو کتاب خوندم: Die Kinder und ihre Begleiter fahren mit dem Bus# آرتیکل Begleiter هستش der و قسمت اول جمله به خاطر فعل fahren آکوزاتیو هستش، پس چرا ihre شده؟؟؟ مگه نباید ihern باشه؟
3من این جمله رو‌ تو کتاب خوندم: Die Kinder und ihre Begleiter fahren mit dem Bus# آرتیکل Begleiter هستش der و قسمت اول جمله به خاطر فعل fahren آکوزاتیو هستش، پس چرا ihre شده؟؟؟ مگه نباید ihern باشه؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com